آخرش حاجت مو مـטּ میگیرم

✔اللهم الرزقنا زیارت الحسین

آخرش حاجت مو مـטּ میگیرم

✔اللهم الرزقنا زیارت الحسین

آخرش حاجت مو مـטּ میگیرم

˙·٠•اگه اهل "دلـــــــــی" بسم الله•٠·˙

【حضرت عشق:】
بــــ ه هواے کرب و بلاے تـ[♥]ـو نفس تازه نمے کنم

طبقه بندی موضوعی
آنچه آخر نوشتیم

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

آیا؟؟؟؟

دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ب.ظ


سلام...

ارباب؟؟؟

شهدا؟؟؟؟

نه مث اینکه باید بساط مو جمع کنم...

چقد "دلم" (که دیگه ندارمش) از دنیا "پــــــــر" بود...

خیلی "دنیا" نفس گیر شده..

دیگه واقعا نمیکشم...

اصلا /من/ چی شدم؟؟؟!!!؟؟؟!!!؟؟

کی میدونه؟؟؟

هر چی میکشم از این "دله"

خـــــــــــــــــــدا؟هستی؟

به قول داداش میثم :

این روزها میگذرد ...

امــــــا من از این روزها نمیگذرم...

مائده؟؟

خوش بحالت...

خدا؟

فقط کمک...

 

فدای امام رئوفم...

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ

بسم رب الرضا...

واقعا درک میکنم وقتی میگن نعمته همسایه ی آقا بودن...

دیشب...

خسته بودم...

صبح با آقا قرار گذاشتم برم دست بوسش...

اما شب خیلی خسته بودم...

اتوبوس حرم نگه داشت اما....

پیاده نشدم...

تازه راه افتاد که بهم زنگ زدن گفتن برو حرم "نماز" بخون بعد بیا خونه...

شب قبلش چله عاشورا مون تموم شد...

با خودم گفتم چی میشه اولین "چله" دیگه رو تو حرم آقا شروع کنم...

یکی از آجی هام پیام زد که خواب دیده واسه خوندن "عاشورا"...

اینطور شد که در کمال ناباوری همه چی دست به دست هم دادن و شب جمعه...

شب ارباب مون اولین عاشورا رو تو حرم ضامن آهو خوندم...

چه صفایی...

خدایـــــــــــــــــــــــا خیلی شکر...


شهدا(شهید رحیمی،شهید باکری،آقا ضابط،حاج حسین،سید،شهید مصطفی و ....) دعآ خیلی محتاجم...

التماس دعای فرج

مادر "عشق" و "وفا" ام البنبن

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۴۱ ب.ظ


ســــــلام بر تو ای بانوی  مرد آفرین مهربان...

سلام بر تو ای حضرت ساقی...

عرض ارادت داریم به پیشگاه حضرت عباس و سیدالشهدا...

وفات "ام البنین" مادر آب ، همسر شاه دین خدا ، و ماه درخشان بنی هاشم را به قلب صبور آقا امام زمان تسلیت میگوییم...

 

دیگر مرا ام البنین نخوانید؛!!!

تا جای پای خاطرات برهنه کودکی های پسرانم در ساحل خالی دریای توفانی خیالم، با اندوه مادرانه ام، پُر نشود!

کدام تندیس تاریخی، در میانه میدان شهر آرزوهای زیر تیغ رفته ام، می تواند گوشه ای از پیکره دست نیافتنی عباس علیه السلام را تجسمی دوباره بخشد؟

آن بغض پنهان در رجزهای ناخوانده «ابن اسداللّه » که در ابهت غرش هیچ شیری بازگو نخواهد شد، تارهای حنجره زخمی مرا نیز از صدای زندگی انداخته است!

مرا به نام مادر خطاب نکنید، تا گهواره عقاب تیزبال بنی هاشمی ام، بر فرار قله کوه های غرورم، با لرزش دستان ناامیدم از حرکت باز نایستد!

چه کسی برق آسمان چشمان درخشان او را به باران خون و اشک تبدیل کرد؛ بی آن که از صدای رعدآسای تکان بال و پرش بهراسد؟

پدرش علی علیه السلام که دست خدا بود، او را به دور دست ترین نقطه آسمانی، مشق پرواز داده بود تا پنجه هیچ کفتاری نتواند بال و پرش را زخمیِ خیانت خویش کند!

آه از آن لحظه ای که عقابی بر زمین بیفتد!

همین است که از عاشورای خبر مصیبت علقمه تا کنون، زمین زیر پایم می لرزد و من برای پیری ام، عصایی نمی یابم جز قامت خمیده زینب علیهاالسلام که مهتاب نیمه جان شب های کوری دلم گشته!

 

التماس دعای فرج

اللهم الرزقنا زیارت الحسین