فدای امام رئوفم...
جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ
بسم رب الرضا...
واقعا درک میکنم وقتی میگن نعمته همسایه ی آقا بودن...
دیشب...
خسته بودم...
صبح با آقا قرار گذاشتم برم دست بوسش...
اما شب خیلی خسته بودم...
اتوبوس حرم نگه داشت اما....
پیاده نشدم...
تازه راه افتاد که بهم زنگ زدن گفتن برو حرم "نماز" بخون بعد بیا خونه...
شب قبلش چله عاشورا مون تموم شد...
با خودم گفتم چی میشه اولین "چله" دیگه رو تو حرم آقا شروع کنم...
یکی از آجی هام پیام زد که خواب دیده واسه خوندن "عاشورا"...
اینطور شد که در کمال ناباوری همه چی دست به دست هم دادن و شب جمعه...
شب ارباب مون اولین عاشورا رو تو حرم ضامن آهو خوندم...
چه صفایی...
خدایـــــــــــــــــــــــا خیلی شکر...
شهدا(شهید رحیمی،شهید باکری،آقا ضابط،حاج حسین،سید،شهید مصطفی و ....) دعآ خیلی محتاجم...
التماس دعای فرج
- ۹۲/۰۲/۰۶